آنچه که انسان درزندگی شروع میکند بایدآنرابه انجانم برساند؛ولی خودم به تشویق یکی ازبهترین رفیقم به وبلاک نویسی شروع کردم ولی درنصف راه برخوردناصادقانه کردم واین انتقادراقبول میکنم ؛وکوشش میکنم که دیگرمرتکب چنین گاهی نشوم.
باتشکر
اینک جنگ زبانی بعد از مدت کوتاه در پوهنتون کابل راه یافت طوریکه دیروز شاید صحنه واقعاْ خنده آور ولی بسیار جدی را از نزدیک تماشا کردیم شاگردان که امسال به پوهنتون راه یافته اند خواهان این هستند که یا لکچر به پشتو یا چپتر به پشتو باشد در حالیکه یک محصلیکه به پوهنتون راه می یابد واقعاْ شرم آور است که دو زبان ملی یعنی پشتو و دری را باید یاد داشته در صحن پوهنتون قدم بزند در حالیکه پوهنتون کابل که از جمله بزرگترین پوهنتون در افغانستان به حساب می آید با هزار و یک مشکل جدی روبرو است که هیچ کس حتی لحظه روی آن مکث نمی کند چون از این مسله کسانیکه آنرا دامن می زند سود می برد آنرا جدی مطرح کرده و محصلین ایکه آگاهی ندارد به گفته های آن لبیک گفته و به هر دهل آن حاضر اند برقصند در حالیکه واقعی شرم آور است برای کسانیکه در آینده میخواهند به این کشور مصدر خدمت شوند .
ویکتورخارا
ویکتور خارا از جان باختگان ,استادیوم شیلی, است که مثل جان باختگان 67 و خاوران در کشور ما، سمبول جنایت گستاخانه و لجام گسیخته دیکتاتوری در آن کشور است. خارا تا آخرین لحظه در استادیوم برای سایر زندانیان خواند و یک تاثیر دایمی بر فرهنگ موسیقی در آمریکای لاتین باقی گذاشت.او یکی از بنیان گذاران جنبش ,Nueva Cancion,در آمریکای لاتین است. ویکتور خارا در لوخوئن شیلی در یک خانواده کارگری متولد شد. پدر فقیربود ومزد کمی میگرفت و به الکل پناه می برد. مادر مثل بسیاری از زنان فقیر آمریکای لاتین که مشکل مشابهی با زندگی اجتماعی و شوهران خود دارند کارهای موقتی می گرفت و از شوهر کتک می خورد. و سرانجام مادر، آماندا، مثل میلیون ها زن هم سرنوشت او در آمریکای لاتین و مرکزی بود: پدر خانواده را ترک کرد و آماندا ماند و سرپرستی کودکان خردسالش و کار طاقت فرسا برای تامین زندگی آن ها. و این مادر زحمتکش و قوی و با روحیه بود، نه پدر خسته و له شده و فراری که تاثیر قطعی را بر زندگی ویکتور بر جای گذاشت. مادر گیتار میزد و آوازهای فولکلوریک می خواند و به ویکتور هم هنرش و میراث فرهنگی مردم کوچه و بازار را می آموخت . مثل بسیاری از مادران ,جهان سومی, در آن دوران تنها امید آماندا برای آینده ی فرزندان و نجات از فقر فزاینده، تحصیل بود و ویکتور را نیز به تحصیل تشویق می کرد. ویکتور بعد از پایان دوره ابتدایی در رشته حسابداری در دبیرستان به تحصیل خود ادامه داد. مرگ مادر که پیوند عاطفی شدیدی با فرزندان خود داشت، ویکتور 15 ساله را به جستجوی پناهگاهی عاطفی انداخت. نخست کلیسا - که به سرعت از آن ناامید شد و بعد چند سالی در ارتش، که آن را هم ترک کرد. بیکاری در میان جوانان بی پناه و بی حمایت اجتماعی او را در مغاک خود فرو برد، اما ویکتور از مادر روحیه ی خود را به ارث برده بود نه پدر. نه فرار به وسایل تخریب خود؛ که تلاش، امید و موزیک دستگیره ی او برای گذار از این دوره ی دشوار بود. او به شهر زادگاه خود برگشت و با دوستانش یک گروه موسیقی فولکلوریک درست کرد و در کنار آن در مدرسه تئاتر دانشگاه نام نویسی کرد. در دانشگاه شیلی در سانتیاگو هم بازیگری را آموخت و هم کارگردانی را. آشنایی او با ویولتا پارا نفوذ مثبت زنانه در زندگی اش را تکمیل کرد. ویولتا صاحب یک کافه کوچک در سانتیاگو و خود خواننده و هنرمند و هنردوست بود و به ویکتور در تلاش های هنری اش کمک می کرد. ویکتور در کافه با او همکاری می کرد، در تئاتر بازی می کرد و آهنگ می ساخت. سال های 60 بود و جوانان آن نسل در رویای ساختن آینده بهتر .آن ها برای نسل های بعدی چیز های خوبی به ارمغان گذاشتند: آزادی های مدنی بیشتر، برابری حقوقی گسترده ترو تامین اجتماعی بیشتر. ویکتور یکی از این جوانان بود. او به تدریج به سیاست جذب شده بود. نخستین صفحه مستقل آهنگ ویکتور خارا در سال 1966 منتشر شد و ویکتور در سال های بعد دیگر تئاتر را رها کرد و کار خود را منحصرا به موسیقی اختصاص داد. موسیقی مردم به ناگزیر با دردهای مردم سرو کار داشت و ویکتور در آهنگ هایش مثل دیگر همکاران خود در,Nueva Cancion, یا جنبش موسیقی نوین به بی عدالتی های اجتماعی و فساد سیاسی حاکم حمله می کرد.او مثل بسیاری دیگر از هنرمندان برجسته این جنبش از سوسیالیسم دفاع می کرد. با این زمینه، حمایت شدید او از سالوادور آلنده و برگزاری کنسرت های متعدد در پشتیبانی از کارزار انتخاباتی او امری بدیهی بود. خارا در دفاع از برنامه های حزب سوسیالیست آلنده ,حزب متحد مردم, - فراهم کردن امکانات آموزشی، بهداشت و مسکن برای مردم فقیر- کنسرت های متعدد برگزار کرد . بسیاری از کنسرت های خارا در شهرهای کوچک برگزار می شد ولی کنسرتی که او در استادیوم شیلی در دفاع از کازار انتخابات ی آلنده برگزار کرد، شهرت جهانی یافت. او در این کنسرت بسیاری ازخوانندگان سرشناس آمریکای لاتین شرکت کردند. آلنده در انتخابات پیروز شد.اما او متاسفانه به توافقات با دستگاه های بوروکراتیک وابسته به طبقات ممتاز اعتماد کرد و بر این تصور بود که نخبگان قدرت مند به چنین قرار هایی احترام می گذارند. به همین جهت گرفتار همان سرنوشتی شد که مصدق در ایران، یعنی با یک کودتای آمریکایی به دست یک ژنرال داخلی سرنگون شد و در اا سپتامبر در محاصره کودتاچیان جان باخت. روز کودتا ویکتور خارادر محل کارش در مدرسه دولتی تکنیک بود که نظامیان او را محاصره کرده و به زندان بردند. هم بندی های خارا از 5روزی که او در زندان بود، داستان هایی دارند از آزار او توسط نگهبانان و گرسنگی و تشنگی و روحیه ویکتور که نیاز هم بندی هایش را بر خود اولویت می داد. سرانجام کودتا چیان ویکتور خارا و سایر زندانیان را به همان استادیوم بردند که او کنسرت معروفش در حمایت از آلنده را در آن برگزار کرده بود. در آن جا عوامل دیکتاتوری، دستی را که برای مردم و انتخاب آلنده، نت های آزادی و عدالت راروی گیتارش به صدا در می آورد شکستند تادیگر نتواند بنوازد و پیروزمندانه او را به ریشخند گرفتند: حالا بنواز و بخوان. ریشخند متقابل ویکتور در تاریخ آزادی خواهی آمریکای لاتین افسانه شد: او در حالیکه چهره اش از درد به هم رفته بود، خواند: بخش هایی از سرود حزب سوسیالیست آلنده را. عوامل دیکتاتوری دیوانه شدند و وحشیانه به این ریشخند پاسخ دادند. او را به شدت زیر ضربات خشونت بار خود گرفتند و سرانجام به حیات کوتاهش با گلوله ای خاتمه دادند و پیکر او را به یک گور دسته انتقال دادند. همسرش، جون خارا، جان خود و نوارهای ویکتور را برداشت و از شیلی مخفیانه گریخت. آهنگ ها هنوز هم در آمریکای لاتین زمزمه می شود. و قاتل ویکتور خارا، پینوشه یکی از مناسب ترین مجازات های تاریخ را به خود اختصاص داد: در سفر و حضر، روی تخت بیمارستان یا در خانه اش، ودر لبه ی گور در مقابل دادخواهان با ترس و شرم به بازجویی پاسخ می دهد! موسیقی بر دیکتاتوری پیروز شده است. و خطاب به دیکتاتورهای حاکم بر ایران: 11 سپتامبر شیلی، سالوادور آلنده و ویکتور خارا اسم جمع است در یاد و به نام هزاران قربانی کودتای شیلی و هزاران هزار قربانی کشتارهای دهه هشتاد در سراسر آمریکای لاتین که تحت نظارت عالیه جان نکروپونته سفیر جنایتکار قبلی آمریکا در عراق صورت گرفت و به یاد سایر قربانیان سیاست های تجاوزکارانه آمریکا در سراسر جهان.جنایت ها و تجاوزاتی که بساط نیم قرن سرکردگی آمریکا را فراهم آورد، و اکنون می رود که در سراشیب سقوط امپراتوری به لگد تاریخ بر زورگویی سلطه طلبان تبدیل شود. اما به یاد داشته باشید: آلنده و ویکتور خارا؛ 11 سپتامبر شیلی و سرنوشت کنونی پینوشه و شکست نهایی کودتایی که قدرت عظیم و با دوامی چون ایالات متحده پشت آن ایستاده بود، در عین حال یاد آور این واقعیت است که خانه زور بر باد بنا شده و پیروزی دیکتاتورها چند صباحی بیش نیست، اما شکست نهایی آن ها قطعی و بدنامی شان ابدی خواهد بود. س.آ ویکتور خارا در 23 سپتامبر 1932 متولد و در 16 سپتامبر 1973 به قتل رسید. |
خدای من خوب است، خدای بن لادن بد
هارولد پینتر با دو تن از بازیگران فرانسوی خاکستر به خاکستر . نمایشی که خشونت نهفته در ژرفای جامعه بر زن را می شکافد |
گرانی غذا،شورش نان و دو چهره,جامعه جهانی,
تصاویری که به ما نشان میدهند و تصاویری که از ما پنهان میکنند. همه تصاویر از هائیتی است و منشاء مشترکی دارد. شرح آن را در زیر مقاله بخوانید |
زیر نقاب "مردانگی" رژیم: ترس و احساس ناامنی http://www.roshangari.net/ محمود احمدی نژاد در جریان یک گفتگوی انتخاباتی، مساله لباس زنان را به عنوان یکی از مسایل اصلی دولت آتی زیر سوال برده بود. این بخش گفتگو که به شبکه یو تیوب هم راه یافت با سوالی همراه بود: ,...آیا مشکل کشور ما اینه که فلان دختر ما فلان لباس را پوشید؟ شان دولت اینه؟ شان مردم اینه؟, سوال به اصطلاح , رتوریک, بود، یعنی پاسخی طلب نمی کرد، بلکه انکار اهمیت پوشش زنان و جوانان برای رژیم در خود سوال مستتر بود. به همین جهت این گفتگو به عنوان سند ریاکاری رژیم ماندگار شد. اما پاسخ به این سوال که آیا مهم ترین مساله ومشکل رژیم لباس و آرایش زنان است یا نه خیلی هم سر راست نیست. از یک طرف، از آنجا که رژیم نه اراده مردم بلکه یک مکتب را منشاء مشروعیت حکومت میداند و استمرار حکومت زور بر مردم را با تلاش برای حفظ مکتب اسلام، و یا تفسیری از مکتب اسلام،درقدرت توجیه میکند، بنابراین از نظر استراتژیک پاسخ سوال مثبت است. یعنی ,شان, این حکومت بطور استراتژیک همین قدر نازل است، همان است که احمدی نژاد به تظاهرهم که شده اقرار کرده بود توهین به مردم ایران و کشور است. یعنی رژیم ناگزیر است , مملکت داری, را بر تفسیر خود از مکتب اسلام وفق دهد و زن ستیزی را به یکی از اهداف مهم خود، ,یکی از مسایل اصلی کشور, تبدیل کند. حال این زن ستیزی میتواند اشکال مختلف به خود بگیرد، از ادعای کهتری زن که به علت مقاومت زنان ایران کمتر سرراست عنوان میشود تا آپارتاید جنسی، لگد مال کردن و محدود کردن حقوق زنان و حتی خشونت لجام گسیخته علیه زنان. بنابراین رژیم تا هست به زن ستیزی خود به این یا شکل ادامه میدهدو حق طلبی زن ایرانی را مثل شبح هولناکی بر بالای سر خود می بیند که تا به آخر آن را تعقیب خواهد کرد. اما از طرف دیگر، در شرایط مشخص و بطور تاکتیکی، آیا مهم ترین مشکل رژیم این است ,که فلان دختر فلان لباس را پوشید؟,، یا اینکه یکی از آن زنانی که معمولا زیر بار انبوه ستم ها به خود سوزی، خودآزاری یا تن فروشی پناه می برند، دریک واکنش ناگهانی شوهری را که به او تجاوزمیکرد، کشت؟ آیا اینهاست که موجودیت رژیم را تهدید میکند و به خاطر آن زنان را در خیابان ها به شلاق لشگر نجابت خود می بندد یا در زندان های خود به روی دار می فرستد؟ پاسخ منفی است. خطرات آنی که موجودیت رژیم را تهدید میکند گسترده تر است. مقاومت زنان فقط بخشی از نارضایی عمومی و بسیار گسترده و عمیق در همه حوزه ها اعم از کارگری، ملی، دانشجویی و عمومی است که بطور بالقوه میتواند به شورش های خودبخودی بیانجامد. در خارج رژیم در محاصره تهدیدهای جدی است که برخلاف ظاهر سازی های تبلیغاتی و دیپلوماتیک از هردو طرف کاهش نیافته بلکه جدی تر شده است. حتی بنا بر قاعده به نظر میرسد ظاهرا به نفع رژیم باشد برای مواجهه با این خطرات گسترده از فشار بر زنان کاسته ودامنه سرکوب فرهنگی را کاهش دهد، بویژه که نهادهای امنیتی و نظامی رژیم فقط از پشت صحنه سیاست را اداره نمیکنند بلکه نهادهای اصلی دولت نیز رسما در کنترل آنها ستو به اصطلاح ریش و قیچی تماما در دست مطمئن ترین نیروهای نظام است. مثلا مساله هسته ای را در نظر بگیریم. در شرایطی که رژیم زیر فشار تحریم و تهدید نظامی قرار دارد چرا باید با تشدید سرکوب زنان بسیج درونی علیه خود را نیز تقویت کند؟ مگر همین ملاحظه و جلب یاآرام کردن افکارعمومی نبود که باعث شد احمدی نژاد، و نه فقط او بلکه کلیه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بدون استثنا، به فکر ,شان مملکت, افتاده و به اشکال مختلف خود را مخالف فشارهای فزاینده بر زنان معرفی می کردند، وباید قبول کرد که این ,تاکتیک, تا حدی هم در گرم کردن بازارانتخابات مفید افتاد. همین که رژیم این قاعده را رعایت نمی کند نشان میدهد که در شرایط استثنایی به سر می برد و ضریب ناامنی خود را خیلی بالا می بیند. این دیگر یک واقعیت پوشیده نیست که رژیم هرگاه خود را ناامن می بیند قبل از هرچیز به زنان حمله می کند و با این کار دستگاه سرکوب خود را بسیج کرده و آن را منسجم و آماده می کند. این امر را واقعیات سه دهه گذشته نشان داده و به نظر می رسد این بار رژیم علنا نیز میخواهد نشان دهد برای ,جنگ, تدارک می بیند چه در داخل چه در خارج و این تدارک را چه از طریق سازماندهی بی سابقه برای اعمال آپارتاید جنسی در قانون و چه از طریق اعمال خشونت های افراطی به نمایش می گذارد. در این چارچوب، زن ستیزی و گسترش سرکوب زنان، وسیله است نه هدف. در این معنا زنان در رژیم اسلامی بطور مضاعف به عنوان وسیله به کار گرفته میشوند. نخست در ,مکتب, ادعایی رژیم که کهتری زن، پایمال کردن حقوق او و آپارتاید جنسی جزء مهمی از تعریف آن و معرف هویت رژیم است، دوم به عنوان وسیله چه در سرکوب داخلی و چه در برابر تهدیدات خارجی. ,مردانگی, و رابطه با آن با واپسگرایی سیاسی برای اینکه تفاوت این دو روشن شود، خوب است به استفاده ی واپسگرایانه از مردسالاری به عنوان یک وسیله در نظام های غیر دینی توجه کنیم. برای مثال: این مبارزه با حق زنان در سقط جنین و بازگشت به محافظه کاری اجتماعی، آنهم در شرایطی که پیشبرد سیاست های اقتصادی نولیبرالی در اکثر کشورهای جهان زیر شعار ,آزادی, ها به جلو برده شده به چه معناست؟ چرا در حالیکه دولت های مقتدر لفظ دموکراسی را به شعار خود تبدیل کرده اند، تئوری های ,نجابت,، , اهمیت نقش خانواده و مادر,، رژه , قهرمان, ها به صحنه سیاست جهان بازگشته است؟ اخیرا پرنس هری انگلیس از افغانستان بازگشت و رسانه های جریان غالب در انگلستان در جلب توجه عموم به جایگاه او به عنوان سرمشق سرباز قهرمان میهن کوتاهی نکردند و البته حافظه کوتاه آنها از یاد برد که این همان پرنس هری است که با عموی خانواده در گرایش به فاشیسم همدلی داشت. شاید برای نسل جوان طبیعی باشد و حتی متوجه نشوند، اما برای کسانی که جوانی و نوجوانی خود را در دهه های 60 و 70 گذرانیده اند بازگشت , عضله, به صحنه سیاست تکان دهنده و چندش آور است. ماریا پیا بوئتیوس فمینیست سرشناس سوئدی در مورد نقش ,مردانگی, و نشان دادن ,عضلات گره کرده, در اروپای دمکرات نظری داده که به نقل قول طولانی اش می ارزد: , به گفته ویلهلم آگرل هردوره نسبت به واقعیت آنچه در حال روی دادن است، نابیناست... من آینده ای را می بینم که در آن دول معظم به زورآزمایی های غول آسا برخاسته اند... او[روپا] اگراز نظر تعداد جمعیت در نظر گرفته شود اکنون بزرگ تر از ایالات متحده است، بازآفرینی روسیه به عنوان دشمن و یک تهدید به تمام در جریان است، همچنین نگرانی در مورد امپراتوری های ,در حال ظهور, چین و هند. مشکل اروپا این است وطن پرست اروپایی وجود ندارد، مردانی که حاضر باشند برای اروپا بمیرند، همانطور که آمریکایی ها حاضرند برای آمریکا بمیرند. توجه کنید به بی تابی فوق العاده ی نخبگان سیاسی اروپا مبنی بر اینکه یک سیاست خارجی مشترک اروپایی وجود ندارد! بنا بر یک تئوری قدیمی قدرت تنها تهدید جنگی علیه اروپاست که میتواند اروپایی ها را بیدار کند.هم اکنون جنگ در رابطه نفت جریان دارد، در آینده مبارزه، شاید جنگ، برسر موادخام، آب، فضاهای غیرمسکونی در جهان و خود سیاره صورت بگیرد. مردان را باید باردیگر در غرب , خمود , بسیج کرد. بدون توسل به احساس مردانگی مسوولیت پذیر نمیتوان روی ناسیونالیسم در کشورهای اروپایی بازی کرد... مهم ترین مساله این است که به اروپا فرصت دهیم تا با نشان دادن عضلات خود به عنوان یک بازیگر شایسته در زورآزمایی های پیش رو شرکت کند و به عنوان یکی از امپراتوری هایی به حساب بیاید که وظیفه اش به نظم درآوردن , دیگری ها, ست., بوئتیوس در همین مقاله به کتاب سوزان فالودیس, Terror Dreams, اشاره میکند که ,شرح تکان دهنده ای است از اینکه چگونه حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی به اعلام ,پایان فمینیسم, منجرشد و اینکه دیگر اکنون باید فمینیزه کردن و ضعیف کردن مردان را متوقف کرد., این در دمکراسی های اروپا و آمریکاست: توسل به ,مردانگی, به عنوان ,وسیله, برای پیشبرد سیاست های برتری جویانه و غارتگرانه در جائی که دولت ها رسما دمکراسی و آزادی را ,هدف, خود اعلام کرده و برای برابری زن و مرد قانون مینویسند و نهاد تعبیه میکنند. وقتی با رژیمی روبرو هستیم که هدف خود را استقرار ابدی ولایتی اعلام کرده است که در آن ,مرد بر زن قایم, است و,تمکین, زن از مرد واجب، استفاده ابزاری از زن ستیزی به عنوان وسیله ای برای تحمیل ولایت ابعادی پیدا میکند که هم اکنون به چشم می بینیم. در اینجا رژیم برای اینکه همه مردم را به تمکین وادارد، بی دفاع ترین و آسیب دیده ترین زنان – و البته همراه آن مردانی در وضعیتی مشابه، را در دسته های چندتایی در زندان ها بالای دار می فرستد. دیوارآپارتاید را که اسرائیل در مرز غزه کشیده، به دانشگاه و مدرسه و بیمارستان می برد و زن ایرانی را پشت آن حبس میکند. دست اندازهایی را که زندگی مردم ساحل غربی را به جهنم تبدیل کرده، قدم و گام به گام در مقابل دختر ایرانی میگذارد تا با جسم و روان خسته راه زندگی خود را بپیماید. اینجا سرکوب فقط در خدمت ,هدف مکتبی, یعنی به قهقهرا راندن زن ایرانی نیست. بعید است رژیم خود به موفقیت نهایی چنین هدفی باور داشته باشد. سرکوب در اینجا وسیله ای برای رساندن یک پیام به همه مردم ایران هم هست: اگر جماران میتواند لباس زیر زنان را کنترل کند ولشگری از مردان ریشو و زنان خودباخته را برای تجسس زیر دامن دخترها به خیابان ها بفرستد، بقیه جمعیت باید حساب کار خود را بکنند و سرجای خود بنشینند. هم نرم افزار و هم سخت افزار به نظر می رسد توسل به کدهای اسلامی در رابطه با زنان برای رژیم در رابطه با مسایل اصلی داخلی و خارجی اش دو نقش متفاوت بازی میکند. در رابطه با تهدیدات و فشار آمریکا، توسل و حتی تظاهر علنی به سرکوب حقوق زنان و سایر سرکوب های فرهنگی نقش ,نرم افزاری, دارد. به این ترتیب : * به رخ کشیدن خود به عنوان یک ,دولت اسلامی, و توسل به نظریه های ارتجاعی پست مدرنی و رد جهانشمولی حقوق زن بطور اخص و حقوق بشر بطور اعم. * تظاهر به همدردی با مردم کشورهای استبداد زده اسلامی، بویژه فلسطینی ها، که به گفته ی حسنین هیکل روزنامه نگار برجسته مصری چون به عنوان شهروند و انسان صاحب حق به رسمیت شناخته نمیشوند، نزد ,خدا, رفته اند. رژیم امیدوار است پایگاهی را که در ایران ندارد با چسباندن خود به مردمی که زیر ستم اند جبران کند واز این طریق یک نیروی فشار به نفع خود در سطح بین المللی بوجود آورد. * برهمین اساس، سوء استفاده از فروپاشی نظام اخلاقی و قوانین حقوق بشر دوران مدرنیته که برخورد دو گانه و ناعادلانه قدرت های جهانی به شدت به آنها آسیب رسانده است. وابستگان رژیم چندین بار اقرار کرده اند این بازی با کارت اسلام در سطح بین المللی را به مثابه ,جنگ نرم افزاری, ضروری میدانند. ,تبدیل تهدید ها به فرصت ها, در این رابطه یعنی بگذارید سرکوب زنان به جای اینکه وسیله ای محکوم کردن رژیم ,ما, باشد، وسیله ای در دست ,ما, باشد برای فریب دادن مردم ستمدیده کشورهای اسلامی و سوء استفاده از نیروی اخلاقی که مظلومیت آشکار آنها در معادلات سیاسی منطقه و جهان بوجود می آورد . اما در رابطه با درون کشور سرکوب زنان، یک سره به معنای جنگ با سخت افزارهاست. اینجا برای اکثریت مردم دیگر توهمی در کار نیست، دولت اسلامی در اینجا به معنای رویاهای فروریخته و آرزوهای سرکوب شده است. در این شرایط ,مردانگی, یعنی استفاده از زور برای اعمال آپارتاید جنسی و وادار کردن زنان به تمکین از ستم، اینجا وسیله اثبات ,مردانگی, رژیم طناب دار است و سنگسار و کتک زدن زنی که از حق خود در مقیاسی هرچند کوچک استفاده میکند و کتک زدن زنی که از این حق دفاع میکند. در اینجا رژیم از سرکوب زنان به عنوان تمهیدی برای گسترش کنترل وتدارک جنگ با همه مردم استفاده میکند. مثل طالبان ها که برای نگاه داشتن خود در قدرت نخست بر سر زنان کیسه انداختند و آنها را در سوراخ های خانه ها به اسارت کشیدند، مثل شورشیان سنی و شیعه عراق که برای تقسیم قدرت، قبل از هرچیز در خیابان و مدرسه و دانشگاه به زنان حمله کرند، مثل القاعده که برای بازکردن جای خود در بازی قدرت در بغداد در مرحله نخست به صورت زنان اسید پاشید وسر بدحجاب ها را برید، مثل طایفه های در جنگ در آفریقا که برای تقسیم خاک و بیرون راندن طوایف و قبایل رقیب قبل از هرچیز به زنان آنها تجاوز میکنند، برای رژیم نیز حمله به زنان جنگ با سخت افزارهای خشن است برای نگاه داشتن خود در قدرت و تدارک و سازماندهی است برای جنگ با همه. فقط یک کتاب، برای رشد آگاهی فمینیستی کافی است و مساله اینجاست: برای مقابله با دولتی که سخت افزارها را برای سرکوب شما با تمام قوا به میدان آورده، جنگ نرم افزاری کافی نیست. کافی نیست، نه اینکه بیهوده است یا لازم نیست. مبارزه قانونی، اطلاع رسانی و جلب حمایت نیروهای دمکرات و بویژه جنبش های زنان در عرصه بین المللی، مبارزه با قلم، بردن مبارزه به شبکه اینترنت و هر ذره ای از مبارزه رفرمیستی هر قدر کم دامنه نباید نادیده گرفته شود. در هیچ عرصه ای از مبارزه نباید خیال رژیم را راحت کرد، همانطور که خود رژیم برای دفاع از قدرت خود از هیج عرصه ای صرفنظر نمیکند. اما برای در هم شکستن و بی اثر کردن سخت افزار، باید افزار سخت به میدان آورد. عضلات گره کرده و مشت رژیم زن ستیز را فقط مشت مردم میتواند بشکند. غرض البته توپ و تفنگ یا عملیات انتحاری نیست.باید هر زن ایرانی به واکنش فراخوانده شود و این فراخوان در شرایط استقرار حکومت ترور و و حشت نمیتواند فقط علنی، فقط قانونی، فقط در فضای مجازی و فقط نرم افزاری باشد. خانه هر زن ایرانی باید سنگر مقاومت و برنامه ریزی برای در هم شکستن تهاجم رژیم باشد. خود دانشجو و دانش آموز و پرستار و پزشک هستند که میتوانند دیوار آپارتاید را در مدرسه و دانشگاه و بیمارستان فرو بریزند، وقتی راحله ها بالای دار می روند همه زنان ایران در شهر وروستا باید بدانند این رژیم فقر و کتک خوردن و مورد تجاوز قرار گرفتن زن توسط شوهریاپدر یا برادر و کلا جامعه مردسالار را با خفه کردن او جواب میدهد. و این آخری بویژه مهم است. پایه های ستم بر زن در اعماق جامعه پی ریزی شده و میلیون ها زن ایرانی قربانیان بی صدای آن هستند. طنز آمیز آنکه رژیم با اعدام ها، زندانی کردن ها، و تصویب قوانین مردسالارانه ستمگری بر همین زنان اعماق رابه نحو بی سابقه ای به وسط صحنه سیاست آورده و جلوی چشم ها قرار داده است. جنبش فمینیستی اگر از این اعماق آبیاری شود، شکست ناپذیر میشود. رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی فقط با کارزارنرم افزاری و جلب حمایت بین المللی در هم نشکست، بلکه اساسا به علت مبارزه خود توده سیاهی که قربانی آن بودند ویران شد. رژیم آپارتاید جنسی را باید با اتکاء بر مبارزه میلیونی زنانی که قربانی این رژیم هستند در هم شکست. اما اگر رژیم، خود را یک سره به مشت محکم علیه زنان تبدیل کرده و توسل به ,مردانگی, را به قلعه کوب سیاست تهاجمی خود آزادی و دمکراسی تبدیل کرده است، به خودی خود مقابله با زن ستیزی را نیز به قلعه کوب جنبش آزادیخواهی در ایران تبدیل کرده است. امروز جنبش آزادیخواهی در ایران ناگزیر باید ,فمینیزه, شود تا بتواند از آزادی و عدالت در ایران دفاع کند. وجنبش آزادیخواهی در ایران امروز برای اینکه فمینزه بشود نیازندارد به کتابخانه فمینیستی مراجعه کند، میلیون ها زن ایرانی، بویژه بی دفاع ترین زنان ایران کافی است به یک کتاب مراجعه کنند: کتاب قانون رژیم. کافی است میلیون ها زن ایرانی که مکرر شکوه میکنند ,خدا, آنها را برای ستم کشیدن آفریده، حقی بر فرزند خود ندارند، بر سرشان هوو آورده میشود، کتک میخورند، از کودکی شاهد برخورد نابرابر جامعه و خانواده با زن و مرد هستند، بر ارتفاع آپارتاید جنسی در مقابل چشم شان هر روز آجری گذاشته میشود، هرروز دست انداز جدیدی در سرراه شان سبز میشود... در مقابل این کتاب قانون قرار داده شوند تا شعله مقاومت فمینیستی در دل شان برانگیخته شود. حق با احمدی نژاد بود احمدی نژاد تاکنون چندین بار از ,مردانگی, به عنوان صفتی نام برده است که گویا با توسل به آن میتوان بار نزاع ساختگی هسته ای را بر دوش مردم ایران سوار کرد. با توجه به نقشی که در رژیم اسلامی به احمدی نژاد داده شده است، بعید است کاربرد این اصطلاح ناآگاهانه و ناشی از ذهنیت عقب مانده شخصی باشد. او هم برای دامن زدن به ناسیونالیسم به ,عضله, متوسل میشود. امااین ,تقلید, برای برانگیختن احساس ناسیونالیستی در ایرانی ها بی فایده است. ناسیونالیسم را در ایران خود برخورد دولت های غربی و تهدیدات مداوم جنگی بر می انگیزد. این واقعیت را هم آمریکا میداند هم خود رژیم. مساله مردم با رژیم مساله سرکوب حق حاکمیت مردم ایران و حقوق شهروندی آنهاست نه مساله هسته ای. توسل به ,مردانگی, و زن ستیزی، این درد را تشدید میکند، نه تضعیف. اگر رژیم طی دوسال از ,رعایت شان مردم, و سرپوش گذاشتن بر زن ستیزی افراطی خود به تظاهر به ,مردانگی, و نمایش مشت علیه زنان روی آورده است اساسا به علت تعمیق عدم مشروعیت آن در میان مردم و در نتیجه تقویت احساس ناامنی در رژیم است. پشت نقاب ,مردانگی, رژیم، واماندگی و پشت تهاجم آن به زنان، هراس و ضعف آن پنهان شده است. اگر در برابر تهاجم رژیم مقاومت صورت نگیرد، تا به آن غایتی که ,شان, نازل آن اجازه میدهد تا دست زدن به همه جنایات طالبان های رسوا که روزی وزارت ارشاد خود رژیم علیه آن فیلم افشاگر و موثر تهیه میکرد، پیش خواهد رفت. و همین حالا، به راستی اعدام راحله زمانی که همه سنگ های جهان بر سرش فرو آمده بود، و اعدام های مکرر راحله ها چقدر با گردن زدن زنان توسط طالبان در استادیوم فوتبال در کابل فاصله دارد؟ حتی طالبان های پاکستان که نسب به طالبان های افغانستان می برند وقتی بی نظیر بوتو ترور شد، دیدگاه واپس مانده و ,مردانگی, خود را در جهت مخالفت بر خشونت بر زنان به کار گرفتند و علیرغم تمام سوابق شان اعلامیه دادند که آنها زن را ترور نمی کنند. اما رژیم در صدور حکم شلاق و اعدام برای زنان هم از خود هیچ محابایی نشان نمی دهد. احمدی نژاد اگرچه به ریا می گفت، اما درست می گفت: ,شان دولت جمهوری اسلامی واقعا این است,، همان قدر نازل که احمدی نژاد هم به رذالت آن اقرار میکرد و به آن پوزخند میزد. شان این رژیم با شان مردم ما در تضاد است و همانطور که احمدی نژاد هم اذعان داشت وجود چنین دولتی در ایران , توهین به مردم ماست,. آن حرف ها از زبان یکی از آدم های رژیم تف سر بالا بود، اما برای عقب نشاندن رژیم به سیلی مردم از روبرو نیاز هست. مشت گره کرده ی رژیم بر سر زنان ایران را دست میلیون ها زنی که در اعماق جامعه زیر این مشت قرار دارند می شکند و طنز آمیز این است که رژیم در اوج هراس خود، با ستم بی حد بر زنان این دست را آزاد کرده و راه را برای فمینیزه کردن مقاومت مردم، این قلعه کوب جنبش آزادیخواهی باز میکند. |