من درد مشترکم

سیاسی - فرهنگی - اجتماعی

من درد مشترکم

سیاسی - فرهنگی - اجتماعی

دیکتاتورى پرولتاریا

 

برگرفته از وبلاگ علم انقلاب

http://marxism.blogfa.com/post-20.aspx

 

مقدمه :

 

دیکتاتورى پرولتاریا (حاکمیت طبقه کارگر)  از پیچیده ترین مباحث مارکسیستى است که قدمت بحث و جدل بر سر آن در تمام تاریخ پیدایش مارکسیسم همراه آن بوده . تهاجمات سرمایه دارى در قرن گذشته نقش مهمى را در فراز و نشیبهاى تحلیل هاى مربوط به آن را داشته که با فروپاشى جمهورى شوروى و شکستهاى پى در پى انقلابات سوسیالیستى در جهان مقوله " دیکتاتورى طبقه کارگر" بیش از هر واژه مارکسیستى دیگرى مورد ضرب قرار گرفت. تا حدى که بخشهاى زیادى از مدعیان کمونیست در صدد کنار گذاردن بحث " دیکتاتورى پرولتاری" برآمده و در این مسیر چنان پیشرفت کردند که امروز بر آن باورند که " دیکتاتورى پرولتاریا" عبارتى مارکسیستى نبوده و توسط بلشویک ها ولنین به ادبیات مارکسیستى اضافه گردیده که مضافا بر آن  دلایل شکست انقلاب شوروى را به آن منسوب میکنند .

 

حضور عبارت " دیکتاتورى پرولتاری" در طول سالیان حضور جنبش کمونیستى در دنیا همواره در هاله اى از ابهام قرار داشته وبحث بر سر آن به کلیدى ترین مباحث مارکسیستى تبدیل گردیده، تا جایى که اعتقاد به آن  به مثابه خط سرخى میان نیروهاى انقلابى و رویزیونیستها عمل میکند. بشکلى که اعتقاد و یا عدم اعتقاد به " دیکتاتورى پرولتاریا"  بحثهاى مهمى را در زمینه ساختمان سوسیالیسم و نقش حزب پیش آهنگ طبقه کارگر بدنبال خواهد داشت .

 

در این نوشتار سعى شده که حضور عبارت " دیکتاتورى پرولتاری" در آثار و دیدگاه هاى  مارکس و انگس مورد بررسى قرار گیرد ، لازم به تاکید است که اعتقاد صاحب این قلم بر این پایه استوار است که " دیکتاتورى پرولتاریا" نه تنها راه کارى دقیقا مارکسیستى است ، بلکه روشن کننده خطوط اصلى انقلاب و مانعى خواهد بود در مقابل رویزیونیستها و سازشکارانى که همواره در صدد پیش برد خطوط سازش میباشند. " دیکتاتورى پرولتاریا" عالى ترین شکل دموکراسى توده اى است و تنها تحت پرچم آن حرکت براى امحا کلیه طبقات میسر خواهد شد ، دیکتاتورى پرولتاریا مخفى نمیکند که هدف از آن استقرار دیکتاتورى بروى حاکمیت سرمایه است ، همان حاکمیتى که طى قرنها موجب سرکوب زحمتکشان دنیا و غارت و چپاول آنان گردیده

 

تهاجمات و وحشیگرى سرمایه دارى در قرن حاضر حاصل عقب نشینى جنبش کمونسیتى بوده ، تنها آلترناتیو منطقى و علمى در مقابل سرمایه دارى

چه عزیز

انسان فراتر از سرنوشت

... « چه گوارا» تنها یک جنگجوی قهرمان نبود. او همچنین یک متفکر انقلابی، پیشرو طرحی سیاسی و اخلاقی بود که به خاطر آن نیز مبارزه کرد و جان سپرد . فلسفه ای که به ایمان ایدئولوژیک او یکپارچگی، رنگ و بو و گرما می بخشید، انسانگرایی اساسا انقلابی است (1). از نظر « چه»، کمونیست حقیقی و انقلابی واقعی، کسی است که به مسایل بزرگتر جامعه انسانی، به عنوان مساله شخصی خود می نگرد، کسی که " همواره با کشته شدن انسانی در هر کجای جهان درد عمیقی احساس می کند و هربار که پرچم آزادی در هر کجای گیتی به اهتزار در می آید، سرشار از شادی و سرور میگردد". انترناسیونالیسم او علاوه برآنکه امری بود قاطع ، ایمانی بود غیر مذهبی، بستری معنوی و روشی بود برای زیستن، خود اصیل ترین، پاک ترین ، سلحشور ترین و مشخص ترین بیان انسانگرایی انقلابی نیز بود. « چه» اغلب اوقات نقل قولی از گفته های حک شده مارتی را مبنی بر " معنای شرف انسانی" بیان می کرد. « مارتی » میگفت " همه انسانهای واقعی" وقتی به صورت انسان دیگری سیلی خورده می شود، باید سوزش این سیلی را احساس کنند. مبارزه برای دستیابی به چنین شرفی، نیروی محرکه تمامی فعالیتهای او بود، از آوردگاه « سنتاکلارا » گرفته تا نبرد نهایی و نومیدانه اش در کوههای بولیوی. ای بسا این طرز تلقی او از رمان « دن کیشوت» ریشه گرفته باشد، زمانی که چه گوارا آنرا بر فراز « سییراماتسرا» خواند و در کلاسهای ادبیات خود، در بین دهقانان تازه به مبارزه پیوسته، تدریس کرد و در آخرین نامه برای خانواده اش به طنز، خود را با آن هم ذات می پندارد با این وجود نیز او از مارکسیسم منحرف نشد. زیرا مگر این مارکس نبود که گفت:" پرولتاریا به شرفش بیشتر نیاز دارد تا به نان"..

سریال

افغانستان و سریال های مبتذل هندی

در شرایطی کjpgه کشور ما با گذشت هر روز و هر ساعت بر لبۀ پرتگاه نابودی قرار می گیرد، در شرایطی که بیکاری، فساد، صعود قیم، کشتار، وحشت، تجاوز، خودسوزی، انتحار، فروش دلبندان، غصب زمین ها توسط جنگسالاران و غیرجنگسالاران، تهدید مردم و به بند کشیدن آزادی بیان بیش از هر زمان دیگر به اوج خود رسیده و در شرایطی که هیچ فردی خود را مصون احساس نمی کند؛ جنجال بر سر سریال های مبتذل هندی و دفاع بیشرمانه از آن توسط برخی از رسانه ها چنان مشمئزکننده و دردآور است که اصلاً نمی توان تصورش را کرد. اینان دفاع خود از سریال های مبتذل را در لفافۀ "دفاع از آزادی بیان" پیچانده و به این شکل کریم خرم را که خود دیو ضد فرهنگ است، به چالش می طلبند!

بی خبری گردانندگان رسانه ها و یا به اصطلاح خبرنگاران شان از وضعیت افغانستان و فقط در فکر سریال های هندی بودن، آنان را چنان از اوضاع پرت ساخته که نمی دانند در کجا چه بگویند و از کی، چه سؤالی بکنند. اینان شاید وقتی می خوابند، غیر از داستان های همان سریال هایی به شدت مبتذل و بازاری چیز دیگری را در خواب نمی بینند.

خاویر سولانا مسوول روابط خارجی اتحادیۀ اروپا در سفری که دیروز به کابل داشت، به پرسش های خبرنگاران در مورد اوضاع افغانستان، افزایش کمک ها و مبارزه علیه تروریزم و چه و چه جواب می گفت که ناگهان یکی از خبرنگاران(!) تلویزیون طلوع دهانش را باز کرد و گل شکفت و دُر سفت. بیچاره شاید بر اساس امر "رییس صاحب تلویزیون" و شاید هم سلیقۀ شخصی و علاقمندی اش به سریال های هندی، در حضور خاویر سولانا از رییس جمهور پرسید که تکلیف سریال های هندی چه می شود؟!!! (نقل به معنا) می گویند: ده کجا و درخت ها کجا؟! و رییس جمهور هم سؤال او را با فروتنی(!) جواب داد که تا زمانی که من زنده ام، "آزادی بیان" زیر پا نمی شود!! ابتذال را بیاور و به جای آزادی بیان بنشان! به این می گویند شاهکار! شاید سولانا هم در دل خوش شده باشد که خوب است در مورد وعده های دروغین و به خاک و خون کشیدن افغان های بی گناه توسط نیروهای ناتو و ائتلاف چیزی نپرسید!

این خبرنگار ذوق زدۀ سریال ها که خبرنگاری اش در همان حد خلاصه می شود، هیچ به فکرش خطور نکرد که از مسوول روابط خارجی اتحادیۀ اروپا در مورد وضعیت نابسامان کشور و فقر و بیکاری مردم و ترور و کشتار توسط نیروهای ائتلاف و ناتو بپرسد تا باشد او نیز بداند که این وضعیت مردم را به ستوه آورده و فریب دادن شان با وعده های دروغین دیگر ممکن نیست، اما چه کنیم که ابتذال سریال های هندی، در خون او چنان پیچکاری شده که غیر از آن سؤالی در ذهنش خطور نمی کند.

اکثریت مطلق سریال های هندی ایکه از سوی تلویزیون ها به نمایش گذاشته می شوند، جز تحمیق مردم و به تمسخر گرفتن شان چیزی قابل توجهی ندارند که بتوانند برای کشوری چنین بحرانی، مفید واقع شوند. البته برخورد شورای علما، پارلمان افغانستان و وزارت اطلاعات و فرهنگ به مسئلۀ سریال ها، دید کاملاً خصمانه و دور از منطق نسبت به تلویزیون ها بوده و نه تنها کمکی به تلویزیون ها نمی کنند که وضعیت را بدتر می سازند. مراجع فوق که با دید بنیادگرایانه و فاشیزم مذهبی به قضیه می نگرند، می خواهند سریال های مذکور را "ضد اسلامی" جلوه دهند و بر بویناکی های خود پردۀ ساتری بیاندازند. تلویزیون ها نیز که فقط در فکر بزنس و تجارت اند، برای شان اهمیتی ندارد که چه را به خورد مردم می دهند و تأثیرات ناگوار آن بر نسل جوان و در مجموع جامعه چه است. آنها فقط در فکر پول اند و در پیدا کردن پول مرزی را نمی شناسند.  

 

د وینې په څیر اوسه! خسرو ګلسرخی په وینې کې پنجه ووهه او پر مخ یې راوکاږه! د بابک په څیر اوسه نه له هغه نه هم سور، له بابک نه هم لاسور اوسه! دښمن که څه هم وینه تویوی خو د وینې له خوټکیدو نه ډاریږی د وینې په څیر اوسه وخوټکیږه ښار باید ټول بابکستان شی تر څو دښمن په وینې کې ډوب شی تر څو دا خراب آباد له ګونګی څخه پاک شی او ګلستان شی.

شعر

مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر سفر نکنیم اگر مطالعه نکنیم اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم اگر به خودمان بها ندهیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد هنگامی که عزت نفس را در خود بکشیم هنگامی که دست یاری دیگران را رد بکنیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر بنده ی عادت های خویش بشویم و هر روز یک مسیر را بپیماییم اگر دچار روزمرگی شویم اگر تغییری در رنگ لباس خویش ندهیم یا با کسانی که نمی شناسیم سر صحبت را باز نکنیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر احساسات خود را ابراز نکنیم همان احساسات سرکشی که موجب درخشش چشمان ما می شود و دل را به تپش در می آورد مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر تحولی در زندگی خویش ایجاد نکنیم هنگامی که از حرفه یا عشق خود ناراضی هستیم اگر حاشیه ی امنیت خود را برای آرزویی نامطمئن به خطر نیاندازیم اگر به دنبال آرزوهایمان نباشیم اگر به خود مان اجازه ندهیم برای یک بار هم که شده از نصیحتی عاقلانه بگریزیم بیایید زندگی را امروز آغاز کنیم بیایید امروز خطر کنیم! همین امروز کاری بکنیم! اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی شویم! شاد بودن را فراموش نکنیم! پابلو نرودا (نویسندۀ شیلیایی

مردم از فقر

توده زحمت کش ما ازفقر به ستوه آمده است.۵فیصد درکشوربدمستی میکند از زحمت کشی این مردم رنجورما